در فضایی، که همهی فعالان اقتصادی، به دنبال بیشینه کردن نفع شخصیِ خویش هستند. کسانی که میخواهند سهام این شرکت را بخرند، به خوبی میدانند که مدیر بعد از فروختن بخشی از سهام شرکتش به افرادی از بیرون شرکت، چه خواهد کرد (انتظارات منطقی). آنها خوب میدانند که بعد از ورود شرکای جدید، برخی تصمیماتِ فاقد صرفهی اقتصادی، که قبلاً برای او به صرفه نبود، اکنون به صرفه خواهد شد (سفر چهارم) زیرا بخشی از هزینهی این اقدامات مدیر را سایر شرکا تحمل خواهند کرد، اما منفعتش (بخش غیرپولی) تنها به خود مدیر خواهد رسید.
شرکای جدید، قبل از ورود این را میدانند، و با تقریب خوبی، کاهش ارزش شرکت ناشی از این اقدامات را برآورد میکنند و در هنگام خرید سهام این شرکت، به جای پرداختِ مبلغِ 4/0 × V*، تنها حاضر میشوند، مبلغِ 4/0 × V" را که مبلغ کمتری است، به مدیر پرداخت کنند. این کار بدین معنی است که تمام 30 ریال، زیان سفر چهارم را هم خود مدیر باید تحمل کند.
اما سفر چهارم تنها زمانی برای مدیر، مطلوبیت داشت، که بتواند بخشی از هزینههای آن را بر دیگر شرکا تحمیل کند. اگر قرار باشد همهی 30 ریال هزینهی سفر چهارم بر خود او تحمیل شود که بر میگردیم سر جای اول، جایی که مدیر تنها مالک شرکت بود و سفر چهارم برای او مطلوبیت نداشت. در واقع مدیر با شرایط زیر مواجه است:
در حالی که هنوز سفر چهارم را انجام نداده، کل زیان پولیِ سفر چهارم، بر او تحمیل شده است، این همان قصاص قبل از جنایت استJ!
البته شرکای جدید، بیدلیل این کار را نمیکنند، آنان مطمئن هستند که او این کار را خواهد کرد، و او هم حتماً این کار را خواهد کرد، که اگر این کار را نکند اصلاً عاقل نیست، چرا که یک کارگزار اقتصادی عاقل، طبق تعریفِ رایج در علم اقتصاد کسی است که همواره به دنبال بیشینه کردن نفع شخصی اش باشد (طبعاً حتی به ضرر دیگران).
این همان مفهومی است که آن را حمایت قیمتی خواندهاند. در بازار کارا، سهامداران به دلیل آگاهیای که دارند، خود را در برابر اقدامات فرصت طلبانهی مدیر، پس از شروع شراکت، مصون میسازند. این مصون سازی، یا حمایت قیمتی به گونهای انجام میشود که کل هزینهی اقدامات فرصت طلبانهی اضافیِ مدیر پس از شروع شراکت به خود مدیر تحمیل میشود و بازار از این اقدامات فرصت طلبانهی اضافیِ مدیر، هیچ آسیبی نمیبیند. در واقع در بازار کارا، دست زدن به اقدامات فرصت طلبانه از سوی مدیر، مانند ’تف سربالا‘ست که به روی خود مدیر بر میگردد، بلکه اصلاً او قبل از ارتکاب این عمل، مجازات میشود، یعنی قصاص قبل از جنایت میشود.
تمایل به بستن قرارداد
میزان جریمهی مدیر ناشی از حمایت قیمتی، 4/0 × 30 یعنی 12 ریال است[73] زیرا سهامداران جدید، قرار است تنها 40 درصد شرکت را بخرند. این همان 12 ریالی است که در صورت انجام سفر چهارم پس از شروع شراکت، بر سهامداران بیرونی تحمیل میشد، اما حالا، پیشاپیش، به خود مدیر برگشته است.
اکنون اگر مدیر، سفر چهارم را انجام دهد، هزینههای او عبارت خواهد بود از:
18 ریال سهم از زیان پولیِ آن سفر + 12 ریال، حمایت قیمتی در زمان شروع مشارکت = 30 ریال.
اما منفعت او، همان مطلوبیت غیرپولیِ 20 ریالیِ سفر چهارم است.
جریمهی ناشی از حمایت قیمتی + سهم از زیان پولی > مطلوبیت غیرپولی سفر چهارم
12 + 18 > 20
اگر مدیر سفر چهارم را انجام دهد و 12 ریال از زیان پولی آن را بر سهامداران شریکش تحمیل کند، برای سهامداران اتفاقی نمیافتد زیرا 12 ریال حمایت قیمتی در زمان شروع مشارکت با آن 12 ریال، جبران میشود.
اکنون مدیر، دوبارهی به نقطهی اول برگشته است، یعنی زمانی که مالکیت 100 درصدی داشت و سفر چهارم برای او زیان خالص 10 ریالی به همراه داشت و این زیان او را از این سفر منصرف میکرد.
در مجموع پس از شروع مشارکت، شرایط به گونهای است که اگر مدیر سفر چهارم را انجام ندهد، باید یک زیان 12 ریالی ناشی از حمایت قیمتی را تحمل کند، و اگر اقدام به سفر چهارم کند، زیان او 10 ریال خواهد بود. در اینجا او به دنبال راهی میگردد که این زیان را به نوعی از خود دفع کند.
یک راه حل مدیر این است که در نزد سهامداران تازه وارد، ’تعهد‘ کند که، پس از شروع شراکت با آنان، دست به این سفر چهارم نخواهد زد. تنها در صورت وجود این تعهد کتبی، یا تعهدنامه، یا قرارداد، است که سهامداران تازه وارد، میپذیرند، که 40 درصد شرکت را به قیمتِ 4/0 × V*، بخرند نه به قیمت 4/0 × V". به عبارت دیگر 12 ریال (12 = 4/0 × 30) بیشتر پول بپردازند.
در اینجا سوال این است که سهامداران چگونه به این تعهدنامهی مدیر، اعتماد میکنند. در واقع ابزار نظارتیِ استفاده شده در این قرارداد، برای سنجش میزان صداقت مدیر، و نظارت بر او چیست؟
پاسخ این است که این ابزار نظارتی، عموماً دادههای سیستم حسابداری یا نرم افزار حسابداری است. بنابراین اگر این داده ها و گزارشاتی که از نرم افزار حسابداری و یا برنامه حسابداری گرفته می شود صحیح نباشند بنابراین هیچ وقت تصمیم گیری ها صحیح نخواهند بود. نه تصمیمات سهامداران و نه مدیران شرکت.