-

مدیریت بحران یا بحران مدیریت؟ مساله اين است.
 
در ابتدای این نوشته، به روح بلند آتش‎نشانانی که در حادثه پلاسکو پروانه‎وار سوختند، ادای احترام می‎کنم. رنجی که خانواده‎های عزیز آن‎ها در این ساعات تحمل می‎کنند، غیر قابل تصور است. دعا كنيم خداوند به قلب همه آن‎ها آرامش و صبر عطا نماید.

 طی دو روز گذشته، درباره ضعف مدیریت بحران در کشور مطالب زیادی نوشته شده، اما ای‎کاش مشکل‎مان فقط در مدیریت بحران بود و در زمان‎های غیربحرانی، عملکرد مدیریتیِ قابل دفاعی داشتیم. به‎جد اعتقاد دارم در کشورمان "بحران مدیریت" وجود دارد. بحران مدیریت، بسیار فراتر از ضعفِ در مدیریت بحران است. مدیریت بحرانِ ضعیف، بخش بسیار کوچکی از بحران مدیریت فعلی است. بحران مدیریت یعنی این‎که مدیران‎مان نتوانسته‎اند مسائل کلیدی مردم را حل کرده و به زندگی آن‎ها سروسامانی دهند. هر طرف که سر می‎گردانیم، کم‎و‎بیش آثار بی‎کفایتی مدیری را مشاهده می‎کنیم. صنعتی بي رمق، سيستم تامين اجتماعي و درماني فشل، فساد مالیِ لجام‎گسیخته، جامعه‎ای کمتر توسعه‎یافته، اخلاق و فرهنگی در حال احتضار، آموزش و پرورشی ویران و شهرهایی که در ترافیک و انواع آلودگی غوطه‎ورند.  

چگونه مدیریت در کشورمان به این روز افتاد؟ به‎نظرم پنج عامل بیشتر از سایر موارد در ایجاد این وضعیت اثرگذار بوده‎ است. اول آن‎که بسیاری از متصديان امر، مدیریت را یک علم نمی‎دانند! تعداد قابل توجهی از مدیران کشور، آموزش‎های کافی در زمینه مدیریت ندیده‎اند و به‎صورت تجربی و سعی و خطا در حال فراگیری مدیریت هستند و با جدیدترین نظریه‎ها، تکنیک‎ها و ابزارهای مدیریتی، فرسنگ‎ها فاصله دارند. دوم آنکه تخصص‎گرایی و شایسته‎سالاری، جای خود را به باندبازی و جناح‎گرایی داده است. این‎چنین شد که کارهای مهم مدیریتی، بعضا" به‎دست افراد متوسط و زیر متوسطی افتاده که قدرت لابی بیشتری دارند و به مراکز قدرت، نزدیکتر هستند.  بخش قابل توجهي از نخبگان و استعدادهاي موجود در جامعه، در مديريت بخش هاي مختلف كشور به بازي گرفته نشده اند. سوم آن‎که فرهنگ كار کارشناسی، به فرهنگ تملق و بله‎قربان‎گویی تبدیل شده است. کار برخی کارشناسان، دیگر کارشناسی و اعلام نظر نيست، بلکه بايد نظر مدیر خود را دریافت و آن را در گزارش خود به عنوان نتیجه فرایند کارشناسی اعلام كنند. چهارم آن‎که شفافیت و پاسخگویی نهادینه نگردیده و فشاری جدي از سوی افکار عمومی بر بدنه مدیریتی برای عملکرد بهتر احساس نمي شود. در نهایت، افزایش روحیه منفعت‎طلبی و مال‎اندوزی افراطی، هر چه بیشتر منافع ملت را قربانی منافع افراد و گروه‎های خاص نموده است.

در پایان تاکید می‎کنم که بحران مدیریتی در کشور اگر جدی گرفته نشده و برای آن چاره‎اندیشی نگردد، آینده خوبی در انتظار اين كشور نخواهد بود.

مهدی شامی زنجانی (عضو هیات علمی دانشگاه تهران)