انتخاب روشهای حسابداری از سوی مدیر
فرضیهی پاداش
فرضیهی ایجاد انگیزه: برنامههای پاداش مدیران حسابداری و غیر حسابداری به گونهی طرح ریزی میشوند که در مدیران ایجاد انگیزه نمایند که آنان ارزش شرکت را بیشینه کنند
سوال: پس چرا برنامههای پاداش مدیران، مبتنی بر سود، طرح ریزی میشوند، در حالی که قرار است مدیر، ارزش شرکت و نه سود حسابداری را بیشینه کند؟ پاسـخ به این سئوال دارای ابعاد زیر می باشد :
1) عدم امکان مشاهدهی ارزش بازار شرکت
2) مشکل تجزیهی عملکرد
3) مالیات
عدم امکان مشاهدهی ارزش بازار شرکت
ارزش کل شرکت، شامل سهام و بدهی هاست (اشاره به ساختار سرمایه). و چون بسیاری از بدهیهای شرکت، در بازار مبادله نمیشود، ارزش کل شرکت، قابل مشاهده نیست. در این حال سود (قبل از بهره، بعد از مالیات)، به صرفهترین شاخص تغییر در ارزش شرکت، است (همچنین توجه شود به همبستگی سود حسابداری و قیمت سهم، که هر دو شاخصی از تغییر در ارزش شرکت میتوانند باشند، فصل 3).
مشکل تجزیهی عملکرد
حتی اگر مشکل اول وجود نداشته باشد، ارزش کل شرکت، تنها به عنوان مبنای پاداش مدیران کل، قابل استفاده است و نمیتوان اثری را که مدیر هر بخش از شرکت بر ارزش کل شرکت، میگذارد، مشخص کرد و آن را مبنای پاداش آنان قرار داد. در اینجا سود میتواند جایگزین ارزش بازار باشد، زیرا میتوان شرکت را به چند مرکز سود تقسیم کرد.
مالیات
کدام شرکتها از برنامهی پاداش مبتنی بر سود استفاده میکنند؟
اگر هدف، انگیزه دادن به مدیر برای بیشینهسازیِ ارزش شرکت است، پس هر چه در صنعت/شرکتِ مورد بررسی، همبستگی بین سود (شاخص عملکرد) و اثر اقدامات مدیر بر ارزش شرکت بیشتر باشد، استفاده از برنامهی پاداش مبتنی بر سود، محتملتر است.
اثر برنامههای پاداش بر سود حسابداری
اگر مدیر، در محاسبهی سود، آزادی عمل، مطلق میداشت، به طوری که میتوانست هر عددی را که خودش خواست گزارش کند، آن وقت دیگر استفاده از برنامهی پاداش مبتنی بر سود، جهت ایجاد انگیزه در مدیر، بیمعنی مینمود. اگر قرار است برنامهی پاداش، به مدیر، انگیزه بدهد که در جهت بیشینه کردن ارزش شرکت، فعال شود، پس باید در مورد روش محاسبهی سود، محدودیتهایی اعمال شود و این محدودیتها باید مورد نظارت و حسابرسی قرار گیرند. بعلاوه، محدودیتها باید به شکلی تعیین شوند که همبستگی بین ارزش شرکت و سود حسابداری را بالا ببرند تا سود واقعاً شاخصی از اثر اقدامات مدیر بر ارزش شرکت باشد.
سوال: چرا روشهای حسابداریِ در اختیار مدیر، به طور کامل محدود نمیشوند، تا مدیر هیچ فرصتی برای رفتار سلیقهای در انتخاب از میان این روشها نداشته باشد؟
پاسخ: اِعمال محدودیت کامل، هزینههایی بیش از منافع آن دارد. مدیر بهتر میداند با کدام روش میتوان هزینههای مقررات دولتی را کمینه کرد، یا با کدام روش، بهتر میتوان در مدیران میانی، انگیزش ایجاد کرد. با اِعمال محدودیت کامل، این فرصتهای کاهش هزینه، از دست میروند.
بنابراین، از یک طرف منفعت در آن است که مدیر در انتخاب روش مناسب، از میان مجموعهای از روشها، اختیار داشته باشد، و از سوی دیگر، همان مدیر، انگیزه دارد که از اختیارات خود سوء استفاده کرده و دست به اقدامات فرصت طلبانه بزند و هزینههای نمایندگی ایجاد کرده و آن را در پشت روشهای حسابداری، پنهان کند.
به طور خلاصه، با فرض وجود طرحهای پاداش مبتنی بر سود، ما انتظار داریم، مدیر در انتخاب روشهای حسابداری، محدودیت داشته باشد، اما به طور کامل، محدود نشده باشد. بنابراین، میتوان هدف وجود مجموعهای از روشهای حسابداریِ مجاز را محدودکردن حق انتخابهای مدیر، دانست.
روشهای پذیرفته شده حسابداری
همواره، حتی پیش از وضع استانداردهای اجباری حسابداری، مدیران در انتخاب روشهای حسابداری، با محدودیت مواجه بودهاند. شاخصهی این محدودیتها، محافظهکاری، بوده است. کارکرد این محافظهکاری، خنثی کردن خوشبینیهای مدیران است (خوشبینیهایی که احتمالاً به خاطر طرحهای پاداش مبتنی بر سود، بوده است). بر اساس طرحهای پاداش مبتنی بر سود، میتوان تفاوت در روشهای پذیرفته شدهی حسابداری در صنایع گوناگون را توجیه کرد.
به شرط وجود طرحهای پاداش مبتنی بر سود، در هر صنعتی، از مجموعهای از روشها، به عنوان روشهای پذیرفته استفاده میشود که همبستگیِ سود با ارزش شرکت را افزایش دهند و کارایی طرحهای پاداش در ایجاد انگیزش را بهبود بخشند.
به طور کلی، در این بحث، مراحل زیر طی میشود:
1) هدف آن است که در مدیر انگیزه ایجاد شود تا ارزش شرکت را بیشینه کند.
2) به دلیل مشکلات ارزش، سود به عنوان معیار سنجش عملکرد در نظر گرفته میشود.
3) مجموعهی روشهای مجاز حسابداری به شکلی تعیین میشود که همبستگی بین سود حسابداری و سود اقتصادی (تغییرات در ارزش شرکت) را بیشینه کند.
4) مدیر برای افزایش پاداشش، تلاش میکند سود را بیشینه کند.
5) به تبعِ تلاش مدیر برای افزایش سود، خواه ناخواه، ارزش شرکت نیز بیشینه میشود.
انتخاب از میان روشهای پذیرفته شده
هزینههای رصد تغییر روشهای حسابداری، تشخیص انگیزهی این تغییر روشها، و انجام تعدیلات لازم برای آنها، باعث میشد که حتی پیش از وجود استانداردگذاری اجباری، کمیتههای پاداش، کارِ رصد، تشخیص و تعدیل را به طور کامل، انجام ندهند. اگر این رصد، تشخیص، و تعدیل روشها، هزینه نداشت، که اصلاً لازم نبود برنامهی پاداش مبتنی بر سود وجود داشته باشد، زیرا بدون واسطه قراردادنِ اعداد حسابداری، کمیته پاداش، مستقیماً به سراغ اقدامات مدیر میرفت و با ’مشاهدهی مستقیم‘ آنها و اثرشان بر ارزش شرکت، پاداش را تعیین میکرد.
پس وجود این برنامههای پاداش، خود نشان دهندهی هزینههای نظارت است. وجود این هزینههای نظارت، باعث میشود که نظارت کامل نباشد و مدیر فرصت یابد که در منطقهی بدون نظارت، دست به اقدامات فرصت طلبانه بزند و پاداش خود را افزایش دهد. البته مسألهی حمایت قیمتی، نمیگذارد که مدیر از این دستکاریها، به طور میانگین (در بلندمدت)، نفعی ببرد.
منبع : گروه نرم افزار حسابداری و اتوماسیون اداری ارگس
این خبر توسط گروه نرم افزار حسابداری و اتوماسیون اداری ارگس برای سایت آماده شده است